![]() |
![]() |
این مطلبو هویجوری نوشتم ....
و من انقدر گریه کردم
و باز هم انقدر گریه کردم
تا شاید از زندگی بگذرم
اما افسوس اشکهایم
نه دریا شدند و نه رودی کوچک
اشکهایم همه پاک شدند
و من ساده و کودکانه
خیره شدم به چشمهایم
و از زندگی خواستم که از من بگذرد
چرا که تاب و توان گذشتن از زندگی را من ندارم
اشکهایم همه پاک شدند
و من از او می خواهم
که دیگر نگوید از زندگی بگذر
چرا که من تازه متولد شده ام! نوشته شده توسط منگول
![]() |
![]() |